-
ترس
چهارشنبه 18 بهمن 1396 11:03
نا امید شدن از آدما چیز بدی نیست.. حداقل اون آدم را در نگاهت تمام میکند... همیشه تمام شدن آدما مث سایه ترسناک همراهم بود. اما الان فهمیدم چه ترس بی جهتی بوده...
-
برای تو
یکشنبه 1 بهمن 1396 12:08
بازم دستت خورده به شیشه عطر سُر خورده از دور روی کاغذ پاره های من.. می شنوی رایحه کلمات را.. شمیم عشق شان قلم را مست و سرخوش با خیال تو به رقص آورده.. سطر به سطر در گوش تو زمزمه می کند "دوستت دارم"
-
برای تو
چهارشنبه 27 دی 1396 20:26
پنجره بازاست اما چرا هوای تازه ای داخل نمی شود افتاده سایه ی عبور بی نگاهت وسکوتی که گیر کرده در گلویم...
-
برای تو
پنجشنبه 21 دی 1396 10:58
نبودنت آنرا کم نمی کند دوبار عاشق تو خواهم شد اول بار ، وقتی آمدی و دومین بار وقتی که می روی... گرچه سهم من از تو فقط دوست داشتن ت باشد اما آنرا از دلم دریغ نمی کنم. حسی که مرا به زندگی به خودم گره زده...
-
پائیز
پنجشنبه 30 آذر 1396 10:58
تنگ ِ پاییز می نشینم تا روز آخری یک دل سیر نگاش کنم. زل میزنم به چشمانش.. ته نگاهش یک اندوه ناتمام دارد.. چه رازی در دلش نهان دارد که اینگونه زیبا و دلربایش ساخته..رازی که حسرت دست یافتن را به دل آدم گذاشته.. شبیه کسی که عشق را کنار نبودنش تجربه کرده باشی.. یه چیزی در خنکای صبحش در زردی و نارنجی برگ های رقصانش در نم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 آبان 1396 08:26
کاش ترس های منم زرد و نارنجی میشد و و تا پائیز نرفته..آرام آرام بریزند..
-
نامه ای برای تو...
یکشنبه 7 آبان 1396 10:24
نیاز به حرف زدن و نداشتن یک شنونده ی محرم... و حرفایی که دلم میخواست به تو بگویم مرا به نوشتن وا داشت و در همه ی اوقاتی که مینوشتم ترا می دیدم که پشت این ینجره به روی صندلی خیره به من نشستی و در سکوت داری به حرف های من گوش می کردی... و صبورانه پابه پای من آمدی گوش کردی .. گاهی دلم میخواست جوابم بدهی...با کلماتی...
-
نجوای خدا...
چهارشنبه 26 مهر 1396 15:08
کافیه بدانی یکی دوستت دارد تا حالت خوب بشود همیشه دلم میخواد خوب خوب باشی... پس تا من دوستت دارم تو باید حالت خوب باشد. چون همه ی انرژی مثبتم را به سوی تو می فرستم.. حرفم تمام نشده بود..که سایه سنگین نگاهی مرا متوجه او کرد.. با یک نیشخند ظل زده بود به من... از نگاهش فهمیدم چه می خواهد بگوید... تو که میدانی دوستت دارم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 مهر 1396 09:02
تابستان هم به پایان رسید گرما هم تمام شد اما گرمای دل ما ته نمی کشد...
-
کتابخوانی
یکشنبه 26 شهریور 1396 11:28
کتابخوانی منو سیال میکند و سطر به سطر که میخوانم مدام در میان کلمات به پرواز در می آورد گاهی کلمات حکم دروازه زمان را پیدا می کنند.. در حال خواندن کتاب "زندگی داستانی ای جی فیکری بودم که این جمله ی"او فقط آخرین سرخوردگی و ناکامی بوید است" منو به یاد پست قبلی انداخت..و از خودم پرسیدم؟ راستی چرا من مدام...
-
امید...
یکشنبه 26 شهریور 1396 10:11
چرایش را دقیقا نمی دانم اما خیلی سعی کردم عادت دیرینه را تغییر بدهم اما نشد که نشد... تاالان که نشده بعدها هم نمیدانم چه شود... آدمای زندگیم تا ابد فرصت بخشیده شدن دارند.. رفتارشون اذیتم میکند و ممکن است تا دلخوریم برطرف بشود یه کوچلو فاصله بگیرم اما بازم می بخشم شان... هیچ وقت نمیتوانم برای همیشه رهاشون کنم و بروم......
-
عشق در انتهای افق...
چهارشنبه 4 مرداد 1396 13:32
من گره خواهم زد، چشمان با خورشید دل ها رو با عشق، سایه ها رو با آب، شاخه ها رو با باد.... سهراب سپهری
-
گستره ی عشق...
شنبه 24 تیر 1396 11:31
درسته که برای عاشق شدن، معشوقی باید باشد اما وقتی با عشق آشنا شدی ،معشوقی هم نباشد عاشق می مانی.. عاشق خودت،زندگی،آدما...
-
حواست هست...
یکشنبه 11 تیر 1396 10:33
زندگی جذابیت های خاصی می تواند داشته باشد... دوستی هم واسم یکی از شاخص ترین جذابیت های آن ست...
-
نقطه سر خط.
چهارشنبه 10 خرداد 1396 14:17
فکر میکنم زندگی بارها گفته...نقطه سر خط برای من سال تحویل ، ماه مبارک رمضان،ماه محرم،و سالروز تولدم هرکدام بهانه ای می شوند تا شروع دوباره ای داشته باشم.. سر خط میام تا غلطای دیکته ی خودم رو پیدا کنم و مشق شان کنم..و شاید بتوانم از نو خودم را تعریف کنم.. موفقیتم بسیار اندک بوده اما خوشحالم که زندگی همواره این فرصت رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 خرداد 1396 11:07
انسان ها؛ عاشق شمردن مشکلات شان هستند اما لذت های شان رو نمی شمارند اگر آنها را می شمردند می فهمیدند که به اندازه ی کافی از زندگی لذت بردد اند "داستایوفسکی" اول صبی زنگ زده...صداش سرحال بود در دلم خدا روشکر گفتم که حااش خوبه اما یه کم که از مکالمه گذشت بازهمان حرفای همیشگی...گله و انتظار و توقع...همه هم متهم...
-
یه آغاز دیگر...
شنبه 6 خرداد 1396 10:17
جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید.. قطیع ینی گله گوسفند یا رمه و البته شاخه شکسته ای که از درخت شکسته و جدا میشود توصیف مولانا ازرابطه ی تن و جان خیلی جالب ست. می فرماید جان در موسم رمضان از ازدحام همه ی لذت های تن خلاص می شود مانند گوسفندی که از گله جدا می شود و با روزه داری انسان ، دست...
-
در آستانه ماه رمضان
پنجشنبه 4 خرداد 1396 11:03
یک سال به دور دایره زندگی چرخ خوردم و باز به این ایستگاه رسیدم... بازم یک اردوی یک ماهه ی دیگر... یک ضیافت بزرگ... در طول سفربا خیل بزرگی از آدمای ، انسان نما بَرخوردم همه منتظریم تا از دروازه ی این اردوگاه رد شویم.. نمیدونم چه سری داره این دروازه...که یک نیروی نامرئی با کششی عمیق ترا مشتاق می کند که به آن ورود کنی.....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشت 1396 21:03
کسی راز مرا داند، که از این رو به آن رویم بگرداند..
-
برای تو...
شنبه 16 اردیبهشت 1396 11:52
گاهی رسیدن یا نرسیدن مهم نیست...مهم این است که عشق به آدمی حس و حال خوبی بده ...حالی که عاشق دنیا بشی... عشق یکی از لذت های زندگی ست که نگاه رو زیبا میکند.. از تو ممنونم که لذت عاشق شدن رو به من دادی... پینوشت : راستی از شما هم ممنونم که به من یادآور شدید ...
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 9 فروردین 1396 14:35
شاخه های درختان خبر از عشق می دهند شکوفه ها سلام می دهند و بهار فرصتی برای زندگی ست... بهار که میشود همه به فراخور حال خود بهار رو همراهی می کنند..گوئی روزای سخت و نامهربانی روزگارمحو و نادیدنی شده... عده ای هم ادای خوشحالی رو هم دربیارند...اما دعوت بهار رو واسه مهربانی و لبخند رد نمی کنند... روزگارتان پراز شادی...
-
بهارتا دقایقی دیگر...
دوشنبه 30 اسفند 1395 10:32
امسال هم با همه ی غم ها و شادی هایش رو به پایان است و یه آغاز دیگر را پیش رو داریم... درسته تغییر فصول و حلول سال نو روندی بوده که به اندازه همه ی سال های زندگیم باش روبرو بودم اما... اما هربار با گذر از دل کوچه های زندگی شاهد زوایای تازه ای از این سفر بودم... چندسالی ست که اون شتاب گذشته رو ندارم ...و یادگرفتم در...
-
اسفند مقدمه ی جوانه زدن...
دوشنبه 2 اسفند 1395 14:41
اسفند هم از راه رسید... راستش پارسال که می رفتی فکر نمی کردم بازم ملاقاتت کنم..خوشآمدی.. میدونی دیگه با اومدنت هول نمیشم حسرت روزها و فرصت های سوخته را هم نمی خورم الان که اومدی پا به پای تو روزای پایانی تقویم ۹۵ رو ورق می زنم و در لحظه احساسم رو زندگی میکنم... آره میدونم این روزا خبرای ناگوار از دور و نزدیک ایران می...
-
برای تو...
شنبه 23 بهمن 1395 20:27
در این غروب سرد زمستانم می خواستم بگویم از روزهای گرم و شیرینم اما... بال هایش شکسته پرنده ی خیالم و حرف هایی که شعر نمی شوند.. این روال تلخ و تکراری یادآور می شود این آغاز ناتمام را....
-
برای تو...
دوشنبه 18 بهمن 1395 10:34
عشق رو از تو به یادگار دارم...
-
دوست دیرینه ی من...
سهشنبه 5 بهمن 1395 11:33
عادت نوشتن از سرم نیافتاده البته توی دفتر یادداشتم و غالبا تو یادداشت موبایلم... داشتم فکر می کردم روزانه برای حرف زدن با خدا چقدر وقت می گذارم؟ راستش خیلی اما نه مستمر و نه متمرکز... همانطور که به وبلاگ و پیج اینستاگرام دوستان سر میزنی و گاهی از طریق تلگرام و واتساپ پی ام میدهی..فکر کن خدا هم یه وبلاگ نویسه و دوست...
-
یهویی...زمستان
پنجشنبه 2 دی 1395 09:59
بی خبر و سرزده اومد. کسی برای اومدنش آماده نبود... همه رو غافلگیر کرد.. همه ی زورش رو می زند تا هوا رو سردتر کند... نیومده برف باریدن گرفته... منم که سرمایی..دیدن برف از صفحه تلویزیون هم سرماش رو بهم منتقل می کند..
-
زیباآغازیست...
پنجشنبه 25 آذر 1395 14:26
من از احساس لبریزم..دمی با باد می رقصم... گهی غمگین و تاریکم...گهی بارانی ام،خیسم... و گه گاهی به یاد عشق...تمام غصه ها رو برگ می ریزم چو آتش رنگ های سرخ و نارنجی به تن دارم... گهی یه قاب رویایی میان کوچه باغی... پائیز داره به غروبش می رسد... اما برای من تازه آغاز شده...
-
زندگی در نگاه تو ...
شنبه 6 آذر 1395 14:06
همیشه خسته است.. انگار از همه طلب کاره.. نمیدونم اصلا بلده لبخند بزنه... قبلنا شاید به بهانه ای سر حرف را باش باز می کردم اما الان مدت هاست فقط جواب سلامش رو می دهم و گاهی هم احوالی ازش می پرسم.. ربع ساعتی،نیم ساعتی میشینه بعدش بلند میشه میره.. یه وقتا دلم به حالش میسوزه.. ظاهرا همه چیزش روبراه است اما چرا دلش لنگ...
-
پائیزانه...
چهارشنبه 12 آبان 1395 11:37
فصل خزان به نیمه خود رسیده... یکی پائیز رو خاموش و ملال انگیز می بیند و آن یکی پائیز را وحشی و پرشور.. اما من میگم پائیز عاشق است معشوق است شاعر است نقاش است نوازنده است رقص را هم خوب میداند.. راستی..بلده آواز هم بخواند.. دلتنگی و غم شیرین و هوای ملا ل انگیزش هم عارفانه است.. ادامه دارد..