.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

پناه است یا خطر؟

گیر کردم توی این مرحله،
چند ماه گذشته؟ نمی‌دانم فقط این را می‌دانم که انگار دیگر برایم مهم نیست که بتوانم با سی‌وپنج حرکت شصت‌وسه خانه را منفجر کنم.
بی‌هوا مهرها را بالا، پایین و چپ و راست حرکت می‌دهم و تعداد حرکاتم صفر می‌شود و دوباره از اول.‌‌..
چندباری  آدم کلافه‌ی درونم سرم فریاد کشیده که بس نشد، بابا بازی توی این مرحله قفل شده، خسته نشدی؟

دادو بیدارش که تمام می‌شود و سکوت جانم را فرامی‌گیرد، اینبار عاقل درونم می‌پرسد: واقعا خسته نشدی؟
دلم نمی‌خواهد جواب بدهم اما می‌دانم اگر چیزی نگویم مانند تیر برقی بالای سرم می‌ایستد وباید سایه‌ی سنگین نگاهش را تحمل کنم.
انگار توی باغ نیست، خبر ندارد این بازی حکم کیسه بوکس را دارد که وقتی از زمین و زمان عصبانی شدم فقط مهره‌های این بازی است که جور خشم خروشان مرا می‌کشد، سرم را گرم می‌کند که دهانم بسته بماند مبادا غر بزنم چیزی بگم که اوضاع بدتر شود، گاو توی سرم هم از نشخوار میفتد.
و بیچاره گوشیم که هر بار آمار کارکرد را اعلان می‌کند می‌بینم زمان رو به افزایش است و این یعنی موبایلم دارد عضوی از بدنم می‌شود.
پناه است یا اعلان خطر؟!!!!