.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

زیباآغازیست...

من از احساس لبریزم..دمی با باد می رقصم...

گهی غمگین و تاریکم...گهی بارانی ام،خیسم...

و گه گاهی به یاد عشق...تمام غصه ها رو برگ می ریزم

چو آتش رنگ های سرخ و نارنجی به تن دارم...

گهی یه قاب رویایی میان کوچه باغی...


پائیز داره به غروبش می رسد...

اما برای من تازه  آغاز شده...


زندگی در نگاه تو ...


همیشه خسته است..

انگار از همه طلب کاره..

نمیدونم اصلا بلده لبخند بزنه...

قبلنا شاید به بهانه ای سر حرف را باش باز می کردم اما الان

مدت هاست فقط جواب سلامش رو می دهم و گاهی هم احوالی ازش می پرسم..

ربع ساعتی،نیم ساعتی میشینه بعدش بلند میشه میره..

یه وقتا دلم به حالش میسوزه..

ظاهرا همه چیزش روبراه است اما چرا دلش لنگ میزند

دلش؟؟؟

آخه میگن چشم دریچه دل است  ..یادم نمیاد برقی تو چشماش دیده باشم ..

لابد ژنراتور دلش خاموشه...

.

کافیه تو چشاش نگاه کنی تا بفهمی زندگی چه چهره ی نازیبایی دارد...