.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

زندگی مثل تمرین والیبال است که مدام ترا به توپ می گیرد

و تو باید یاد بگیری توپ ها را بگیری چون هر توپی را که بگیری

ترا یک گام به جلو می برد

درسته که هرچه به مراحل بالاتر بروی بازی سخت تر می شود

و تو باید سریع تر عمل کنی اما دیگر این را فهمیدی که یک

رابطه مستقیم بین دست ها و پاهای تو است دست های تو

انرژی را می گیرد و آنرا به پاهای تو منتقل می کند

کل داستان همین است

دانه های انار لای دندان هایم فشرده می شوند

و یهو آب انار با فشار در فضای دهانم پاشیده می شود

و طعم شیرین آن...

نه نه صبر کن..

انگار یک بمب در دهانم می ترکد و ترکش های

طعم دار آن ،مرا از هم می پاشد و تا عمق لحظه

می برد و بر می گرداند طعمی که نمی توان نامی

برای آن پیدا کرد..

حالتی از مستی و سرخوشی شناورم  می کند

در میان کلافی از حس های رنگی درهم برهم.. 

بی صدا و آرام فقط.. 

کاسه ی پر از انار دون شده را کنار دستم گذاشته و رفته..

کار هر روز اوست..

رسم پاییزه است که قد کشیده و رد قدم هایش

تا روی صفحه ی زمستانم آمده ..

تا خاطره ی روز مبادایم شود. 

در حالی که پشت چرخ خیاطی نشستم و با یک دست

پارچه را زیر پایه هدایت میکنم و پدال را با پا می فشارم..

انارهای دون شده را قاشق قاشق میزارم دهنم..

و تند تند می جوم

حواسم مثل یک زنبورعسل مدام از روی خط دوخت

به دانه های انار و از آنجا در میان ریتم موسیقی که

توی گوشم پخش می شود در حال پریدن است..

و  گاهی به پشت کلمات شعری

روی موج خیال سوار است...

لحظات را با هر رنگ و نخی بدوزی یاهر مدلی که ..

میتوان لای آن با ریسمان ظریفی از لذت،

  یک کوک کوچک هم گره زد