.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

ملاقات...

دراز کشیدم و چشمم را به سقف دوختم...هر شب موبایل رو زودتر خاموش می‌کنم و برای خواب آماده میشم با این امید که صدای شب را بشنوم... سکوت همه جا رو فرا گرفته هر چه گوش تیز می‌کنم صدایی نمی‌آید
حتی ذهن وراجم هم لب‌هایش رو دوخته...دلم برای پرسه زدن شبانه توی کوچه پس کوچه‌های شهر درونم تنگ شده، برای شنیدن همهمه و صداهای توی سرم...حتی از پرنده‌ی خیالم هم خبری نیست.
اما من هر شب سرقرار می‌آیم شاید باز با تنهایی خود ملاقات کنم و دست به دست شبگردی کنیم.