نمیدونم شاید من زیاد سراغ احساسم میرم،امیدوارم شما هم مثل من باشید.
وقتی داشتم انتخاب رشته می کردم پرستاری هر جایی که فکرتون برسه رو زده بودم حتی گناباد مشهد!
تو آزاد هم اونقدر حواسم پرت شده بود به پرستاری ،که فقط پرستاری تبریز رو زدم،نه جای دیگه!
جاتون خالی وقتی تو خونه نگا می کردم تنها بودم،یه جیغی کشیدم در حد لالیگا!!!طوری که همسایمون شنید!
اون وقتا خیلی خیلی آسون گرفته بودم فک نمی کردم اینقد مسئولیت داره ولی الان راستشو بخواین میترسم!
وقتی میرم به بخشا وبیما را رو میبینم و ارائه ی خدمات بی مثال تموم همکارای محترممون رو میبینم گاهی وقتا پشیمون میشم.
سختیش به کنار دعا کنین روش نسل قدیم رو ادامه ندیم.
امیدوارم ازم ناراحت نشن همکارا ولی بعضی اوقات کارایی میبینم که واقعا" ناراحت میشم،اون موقع هستش که بحث جالب رضایت و عدم رضایت تو وجدان آدم جولان میره!
البته کوتاهی تنها از طرف پرسنل نیست مسئله از جای دیگه هم آب میخوره!!!!
یه بار یه مریضی یه جوری دعام کرد تن خودم لرزید چه برسه به تارهای آسمون*
این وقتاست که باز خوشحال میشم انتخاب اشتباهی نکردم،
آرزو دارم هممون پرستارای با معلوماتی باشیم و محدود به بخشامون نباشیم. به امید روزی که هم ما و هم دیگرون جایگاه پرستاری رو بهتر بشناسیم
*الهی آمین*
دلم برا همه ی دوستام اندازه ی تک ستاره ی برفایی شده که این روزا همه جا رو سفید پوش کرده.
دوست واقعی مثل صبح میمونه،
نمیشه تموم روز داشتش،
ولی مطمئن هستی که فردا،
روز بعد،
هفته ی بعد،
سال بعد و تا ابد هست،
شماها برام یه صبح قشنگین!