در این غروب سرد
زمستانم
می خواستم بگویم
از روزهای گرم و شیرینم
اما...
بال هایش شکسته
پرنده ی خیالم
و حرف هایی
که شعر نمی شوند..
این روال تلخ و تکراری
یادآور می شود
این آغاز ناتمام را....
عادت نوشتن از سرم نیافتاده البته توی دفتر یادداشتم
و غالبا تو یادداشت موبایلم...
داشتم فکر می کردم روزانه برای حرف زدن با خدا چقدر
وقت می گذارم؟
راستش خیلی اما نه مستمر و نه متمرکز...
همانطور که به وبلاگ و پیج اینستاگرام دوستان سر میزنی
و گاهی از طریق تلگرام و واتساپ پی ام میدهی..فکر کن
خدا هم یه وبلاگ نویسه و دوست مجازیه...و بیا هر روز
به او سربزن ..
میام و حرفامو باهات درمیان میذارم و به جوابات گوش
می دهم...