.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

عشق که باشد..

باید عشقی باشد که بهار را بهار ببینی و تابستان رو تابستان..

که هر چیزی جای خودش باشد.که هر روز مثل دیروز،مثل هر روز،مثل همیشه نباشد.

که اگر میخندی با چشم هایت بخندی،که غمت ،غم باشد و

شادی ات شادی باشد.

میبینی؟ عشق باید باشد که اگر نباشد اتفاق های

بدی می افتد..

چرااینجا نوشتن سخت شده..

خرداد هم آمد و این سکوت کلافه کننده هنوز با من مانده...


شاید بهتر باشه برای رسیدن به جواب سوال فوق از خودم بپرسم چی شد که وبلاگ نویسی

رو آغاز کردم ..

اون روزا حالم خوش نبود حرفایی بود که توی دلم می چوشید وبه دنبال راهی به بیرون

جهیدن بود..حرفایی نه برای شنیده شدن...

و اینجا همان جایی بود که میشد راحت و بی خیال ساعت ها حرف زد...

جایی که صادقانه با خودم روبرو بشم و بدون ترس و ملاحظه بگم و بنویسم..

و این کوه یخی که سرمایش  داشت زندگی را در جانم می خشکاند رو باید ذوب میکردم..

رفته رفته  هر چه از این حجم ناگفته ها کاسته میشد حال من بهتر و چشم اندازم ثابت تر..


شاید اونوقتا نوشتن راهی بود برای غلبه بر حس و حالی که داشتم ...

نوشتن میتوانست درمانی بر دردهای من باشد...

اما  نوشتن کارکردهای دیگری هم دارد و من دیگر نمی توانم  بی توجه به آن فقط بنویسم

و این منو محتاط کرده..


نوشته هایی که برشی از زندگی و افکار من است  باید  ارزش انتشار داشته باشد و لااقل

خواندنش خستگی را بگیرد..

نوشته هایی که لااقل ارزش معنوی داشته باشه...



به امید روزهای بهتر


علی الحساب...

هیچی مثه برداشت های غلط نمی تونه آدمها رو از هم متنفر کنه

دور کنه..