.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

یه تابستان دیگر

روزهای سبز و گرمش

هوای عاشقش

تابستان است دیگر ..

همان فصلی که یک تحویل سال نو یی دیگر

را  در خود  برای من رقم می زند..

داره روزهای آخر خودرا  سپری میکند

ممکنه خیلی هامون از گرمای آن به تنگ آییم اما..

تابستان خوشحالی های جذابی دارد

خاطره های رنگارنگ با طعمی شیرین  که در یادها ماندگار مانده..

درسته که دیگر آن بچه دبستانی سال های دور نیستم که معلم از من انشاءیی درباره تابستان بخواد...

اما من هنوز به رسم کودکی ها عادت شمردن زیبایی فصل ها رو در خود حفظ کردم...

زیرا خوب میدانم نوع زندگی امروزه به شدت ما رو در معرض خواب و فراموشی قرار داده...

و میخواد ما رو از درون خالی از احساس و زیبایی کند...

گردش فصل ها برای این است که مدام تازه بشیم  و به لایه های درونی تر خود و فصل ها نفوذ کنیم و راز تازه و عظیمی رو از زندگی

کشف کنیم..

هنوز دیر نشده گوش هایت رو تیز کن شاید رازش  رو بشنوی...

من برای تو چکار میتوانم کنم....


ما آدما به حمایت هم نیازمندیم  پس در قبال هم وظایفی داریم که جای در رفتن از آنرا نداریم.

نمی توانم

ندارم

فرصت نمیکنم

هیچکدام توجیه مناسبی نیست چون تو باید تلاشت  رو بکنی...

پس پشت بهانه هایت قایم نشو...

پنهان نشو....

برای تو

هنوز هم دوستت دارم

خسته نمیشم از دوست داشتنت...


پایان سی و یکمین بازی های المپیک

سریال پریا رو قطع کردن،  که مسابقه کشتی رضا یزدانی را با حریف  ازبکستانی اش رو  پخش کنند تا به خودم

اومدم دیدم  کشتی گیر ما در 30 ثانیه اول مغلوب حریف خود شد...اونقدر ناراحت شدم که شوکه شدم...

راستی ما به چی باختیم..

به غرور و تکبر مون...

به کمبود امکانات

به اختلافات درون تیمی...

.

.

الانم که در حال تماشای افتتاحیه هستم..و مشتاقانه منتظر ورود کاروان اعزامی کشور عزیزم هستم...

اما ظاهرا آقایون تشخیص دادن  کاروان اعزامی ضرورتی نداره در اختتامیه  المپیک ریو شرکت کنند...


واقعا شادی و جشن بین المللی ضرورت نداره...!!!!