.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

پاییز

میدانی؟

پاییز همیشه برای من شبیه چرخ فلک بوده است.

مرا می چرخاند و می چرخاند و می چرخاند

و درست زمانی که می خواهم

روی پای خودم بایستم دوباره شروع به چرخیدن

می کند.

هیچ وقت نفهمیدم پاییز چه می گوید...

اما خوب می دانم که می خواهد بگوید:

همیشه باید عاشق بمانم...

پاییز

به رساترین شکل ممکن زیبایی را به تصویر می کشد

و تا لحظه ی آخر بهترین آهنگ را می نوازد

و رقصنده ها را تا آخرین نفس می رقصاند...

پاییز!!

می خواهی عشق را یادآوری کنی و بگوئی

که عاشق بمانم؟ _چرا؟

چون عشق راز جاودانگی است...

و مرا ابدی می کند...

دیگر نه زمانی،

نه مکانی

نه آمدنی

و نه حتی رفتنی

نیست

تنها،

جایی در مرکز هستی،

می ایستی

و چرخ می زنی و چرخ می زنی و چرخ می زنی...

می خواهم با خودم رک و راست باشم راستش قلم شبیه جرقه ی آتش است برای اینکه سرپا بماند و به راه خود ادامه بده  تا وقتی سر راه خود چیزی برای سوختن پیدا کند می سوزد و به حیات خود ادامه می دهد.. قلم هم برای نوشتن به همه جا سرک می کشد و هر سرنخی را دنبال می کند تا به کلاف اصلی برسد.. و همین جستجو و اصرار او، آخرش مرا به حرف زدن وادار می کند همیشه چیزهایی برای قایم کردن داشتم و چیزهایی که از آنها فرار می کردم چیزهایی که جرات روبرو شدن با آنها را نداشتم، ترس هام، علایقم، زخم هام، آرزوهایم رازهایم،اشتباهاتم، آدم های زندگیم  آنهایی که دوست داشتم و دارم چه آنها که باعث رنجش من میشدن و می شوند،  آدم هایی که توی تاریکی خودم هول دادم که دیده نشوند، بخش هایی که از خود دوست ندارم، و بخش هایی که دوست دارم، کلا وقتی نوشته های بالا را نگاه می کنم میبینم دو دسته اند. اونایی که دوست دارم و اونایی که دلم نمی خواد.. و هر قدر از دوست داشتنی ها بنویسم بالاخره تمام می شوند و اون بخش دوم گاهی عین لاکپشت از لاک خود سرک می کشد ..