می خواهم با خودم رک و راست باشم
راستش قلم شبیه جرقه ی آتش است
برای اینکه سرپا بماند و به راه خود ادامه بده تا وقتی سر راه خود چیزی برای سوختن پیدا کند می سوزد و به حیات خود ادامه می دهد..
قلم هم برای نوشتن به همه جا سرک می کشد و هر سرنخی را دنبال می کند تا به کلاف اصلی برسد..
و همین جستجو و اصرار او،
آخرش مرا به حرف زدن وادار می کند
همیشه چیزهایی برای قایم کردن داشتم
و چیزهایی که از آنها فرار می کردم
چیزهایی که جرات روبرو شدن با آنها را نداشتم، ترس هام،
علایقم، زخم هام، آرزوهایم
رازهایم،اشتباهاتم، آدم های زندگیم
آنهایی که دوست داشتم و دارم چه آنها که باعث رنجش من میشدن و می شوند،
آدم هایی که توی تاریکی خودم هول دادم که دیده نشوند،
بخش هایی که از خود دوست ندارم،
و بخش هایی که دوست دارم،
کلا وقتی نوشته های بالا را نگاه می کنم میبینم دو دسته اند.
اونایی که دوست دارم و اونایی که دلم
نمی خواد..
و هر قدر از دوست داشتنی ها بنویسم بالاخره تمام می شوند و
اون بخش دوم گاهی عین لاکپشت از لاک خود سرک می کشد ..
تشکررر