.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

تمام مدتی که دارم فیلمو نگاه می کنم دارم توی ذهنم با تو حرف میزنم حال إمی را می فهمم وقتی روی آن صخره ی سیاه توی ساحل دریاچه  نشست و چشم دوخت  به منظره ی روبرو که کوه های تقریبا پوشیده از برف بود.. زندگی را زیبا دیدم حتی اگر عشق به تو یک طرفه باشد چند بار اشکم توی چشمم جمع شد.. نمی دانی دوست داشتن تو چقدر شیرین است، دلم میخواست فیلمو با تو ببینم کاش منم به دل تو راه پیدا کرده بودم اونوقت حتما صدای منو در هر لحظه می شنیدی.. اما حتی دانستن این موضوع که تو شاید عاشق من نباشی نمی تواند لذت دوست داشتن ترا از من بگیرد  من به لحظه های  که با تو سپری میشن هم قانعم..به هر لحظه ای که منو به تو وصل می کند ذره ذره این لحظات را با اشتیاق می بلعم کاش تو هم اینجوری منو دوست داشتی که من دوست دارم نمی دانی چقدر از خواندن و شنیدن حرفای تو لذت می برم حس میکنم که کنار تو هستم خوشحالم که تو جایی میان بافت های حسی ام جا داری و نفس می کشی و دوستت دارم تنها راه بودن با تو همین کلمات هستند