.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

انسان ها؛ عاشق شمردن مشکلات شان هستند

اما لذت های شان رو نمی شمارند اگر آنها را می شمردند

می فهمیدند که به اندازه ی کافی از زندگی لذت بردد اند

                                                                                             "داستایوفسکی"


اول صبی زنگ زده...صداش سرحال بود در دلم خدا روشکر

گفتم که حااش خوبه اما یه کم که از مکالمه گذشت بازهمان

حرفای همیشگی...گله و انتظار و توقع...همه هم متهم به

بی مهری...از خواهر و برادر و خواهر زاده و برادرزاده...

می گفت مگر من چه بدی در حق شان کردم...

با زبان روزه...باید چه می گفتم...

تنهاست ،یکی باید به درددل هاش گوش می کرد.شاید

سبک می شد..

میدانم خیلی طرز فکر مرا نمی پسندد اما نمیتوانستم که

فقط شنونده باشم اگر از غائبین دفاع نکنم لااقل نگران

سلامتیش که هستم ...

گفتم: خاله جان سخت نگیر شاید گرفتارند..کسی نمی داند

دقیقا در چه حال و شرایطی اند..تو با این حرفا فقط خودت را

ناراحت میکنی ..یه وقت فشارت بالا و پایین میشه...

حتم دارم تو تنهاییش هم به همان حرفا فکر میکنه..


کاش آدما بجای این حرفا و خودآزاری ها بدنبال این بودن

که چطور و چگونه بتوانند خود را خوشحال کنند...

چرا همیشه منتظریم این تلاش ازطرف دیگری باشد..

که به دیدن مان بیاد یا تلفنی بزندو احوالی بپرسد...


شادی یک انتخابه...

دوست داشتن هم می تواند یک انتخاب باشه که به بهانه ی

آن رابطه ها رو حفظ کرد...وحس شادی را امتدادداد...




و عشق به من آموخت که لذت هایم  را بشمارم ...

هرچند کوچک و ساده..

باشند.



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد