.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

برای تو...

         بجای سکه...

                                نگاه عاشقم را صدقه میکنم

                                        اما..

                         

                                   چرا بلای بی تو بودن ..تمام نمی شود.

تمی از پائیز...


پائیز غم می شود وقتی از کنار تو

به ناچار به صفحه ی بعد

باید بروم

پائیز بی رحم می شود وقتی

دیگر نمی شود تو را لابلای حاشبه های کنار صفحه هم داشت ...

پائیز به قتل می رسد وقتی وقتی سر صفحه بعدی نام تو نباشد و زیر خط ها صدای خش خش

اسم ها ی بی تو چهار نعل می روند. ...

  
                                                                                          "حامد"






سرمست پاییزم...

پاییز که می شود
 
انگار از همیشه عاشق ترم
 
وچشمانم همه جا
 
نقش دیدگان تورا جستجو می کند
 
پاییز که می شود
 
با باد تا افقی که چشمانت
 
درآن درخشیدن گرفت
 
پیش می روم
 
و مقابلت به رقص درمی آیم...
 
پاییز که می شود
 
بی قراری هایم را در باغچه کوچکی
 
می کارم و آرام آرام
 
قطره های باران را
 
که روزهاست در دامنم جمع کردم
 
به باغچه می نوشانم
 
میدانم تا آخر پاییز
 
تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد...!
 
از پاییز بخوانید:
 

صدای پای کوبی پائیز...

نه بهار با هیچ

اردیبهشتی

نه تابستان با هیچ

شهریوری

و نه زمستانی با هیچ

اسفندی

اندازه پائیز به مذاق

خیابانها خوش نیامد


پائیز مهری داشت

که بر دل هر

خیابان می نشست.




همیشه هم بد نیست..

چرا انجام کارهای کوچک آدمو راضی نمیکند...لذتی نداره و اگر هم داشته باشد کوچک و آنی

است و همین کوچک بودنش فاقد ارزشش میکند

نمیدونم کوچیکی کار است که آنرا در نظر ناچیز میکند یا لذت ناپایدار آن است که آن را کوچک

ساخته..

آدمی همیشه دلش می خواهد اگر کاری قراره انجام بده بزرگ باشد..

کارهای بزرگ ..قدم های بلند...

کارهای بزرگ و قدم های بلند جهش ایجاد میکند و این تغییر و جابجایی  ملموس و دیدنی است.

احساس رضایت بیشتری رو بدنبال دارد که در گام های کوچک نامحسوس است.


ولی  خوب که فکر میکنم میبینم تک بعدیه..

چون تا قدم های کوچک نباشد قدم های بزرگ هم برداشته نمی شود درواقع گام های بزرگ

مجموعه ای  از قدم های کوچک است.

از طرفی اون حس بد وتلخ نارضایتی از کارهای کوچک اگر نبود که شوری برای کارهای بزرگ

ایجاد نمیشد پس همان حس ترا ترغیب می کند که بازم رو به جلو بروی..

رضایتمندی  موجب توقف میشود پس خوبه که به کارهای کوچک قانع نماند اما به نحو احسن انجام

دادنشون مهارت ها رو بالا میبرد و نردبانی میشوند برای کارها و مسولیت هایی بزرگتر..

ضمنا هر کاری هدفی رو دنبال میکند پس اون هدف و برنامه است که کوچکی و بزرگی یه کار را

معلوم میکند.


پس نتیجه میگیرم علاوه بر اینکه گام ها و کارهایم رو کوچک نشمارم هدفم رو هم بشناسم و اگر حس

نارضایتی در پی داشت اون حس نیروی محرکی باشد برای  رو به جلو رفتن باشد.