.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

چرااینجا نوشتن سخت شده..

خرداد هم آمد و این سکوت کلافه کننده هنوز با من مانده...


شاید بهتر باشه برای رسیدن به جواب سوال فوق از خودم بپرسم چی شد که وبلاگ نویسی

رو آغاز کردم ..

اون روزا حالم خوش نبود حرفایی بود که توی دلم می چوشید وبه دنبال راهی به بیرون

جهیدن بود..حرفایی نه برای شنیده شدن...

و اینجا همان جایی بود که میشد راحت و بی خیال ساعت ها حرف زد...

جایی که صادقانه با خودم روبرو بشم و بدون ترس و ملاحظه بگم و بنویسم..

و این کوه یخی که سرمایش  داشت زندگی را در جانم می خشکاند رو باید ذوب میکردم..

رفته رفته  هر چه از این حجم ناگفته ها کاسته میشد حال من بهتر و چشم اندازم ثابت تر..


شاید اونوقتا نوشتن راهی بود برای غلبه بر حس و حالی که داشتم ...

نوشتن میتوانست درمانی بر دردهای من باشد...

اما  نوشتن کارکردهای دیگری هم دارد و من دیگر نمی توانم  بی توجه به آن فقط بنویسم

و این منو محتاط کرده..


نوشته هایی که برشی از زندگی و افکار من است  باید  ارزش انتشار داشته باشد و لااقل

خواندنش خستگی را بگیرد..

نوشته هایی که لااقل ارزش معنوی داشته باشه...



به امید روزهای بهتر


علی الحساب...

هیچی مثه برداشت های غلط نمی تونه آدمها رو از هم متنفر کنه

دور کنه..

گاهی آدمی با خود به حالت تعلیق  در میاااد...

همین.

سال 95مبارک باد

                                                                                                http://s7.picofile.com/file/8244438184/20160320_062417.jpg


خدا رو شکر می گویم که صحیح و سلامت به اتفاق خانواده دور سفره ی هفت سین

در حال زمزمه ی دعای  :

                                 یا مقلب القلوب و الابصار
                                     یا مدبر اللیل و النهار
                                 یا محول الحول و الاحوال
                              حول حالنا الی احسن الحاله


سال نو را تحویل گرفتیم..

همه میگن یه سال دیگر گذشت و باید نو شددد

نو شدن  !!!

اما نمی دانم بر کدام مبنا و تصور...

سال هاست دور تکرار خانه تکانی و خرید عید و چیدن سفره هفت سین، برنامه ریزی سفر

و دید وبازدید رایج هرساله ادامه داشته است اما به ندرت بعد از پایان تعطیلات شاهد تغییر

و تحولی بوده ایم

تغییر و تحول زیباست اما باید ضرورتش رو شناخت  و همیشه برای تغییر لازم نیست دست به

کارای بزرگ بزنیم گاهی یه تغییر کوچک در  اخلاق و رفتار می تواند ما را در مسیر صحیح قرار

بدهد و دنباله دار باشد.

بیایید نوروز و بهار رو در کنار هم نو بشیم

چه با لباسای نو چه بی اونا

چه در خانه چه در سفر..

دلم روشن است..

تمام اتفاقات خوب در راه مانده..

به تمام روزهای شیرین نیامده..

به لبخندی که یک روز بر دلمان مینشیند..

به اجابت شدن دعاهایمان و برآورده شدن آرزوها..

به محو شدن غم ها..

همین که سرپاییم

و نفس میکشیم   این هوا رو..

و منتظریم..

یعنی دلمون روشنه..


کمی راحتر احساسات مان رو ابراز کنیم و راحت تر بگوییم " چقدر دوستت دارم"

و به خود یاد بدهیم کمی دوستانه تر نگاه کنیم و در نقش خود فرو نرویم...


زندگی زیباست  با همه ی تلخی و شیرینی هایش..

و بهار هرساله می آید تا دوباره زیبایی زندگی را به ما فراموش کاران یادآور شود.

و دوست داشتن و مهربانی را با ما مرور کند.


تا باز هم از زندگی لذت ببریم

پس بیایید بهار رو همراهی کنیم.


عیدی همگی مبارک باشد




بهار میآید..

روزهای آخر زمستان پرشتاب و پر  ازدحام  در حال گذرند

صدای نغمه ی  دل انگیز بهار را از دور می شنوم

چه پر شور شهر به شهر می آید..

میخواهم  در مسیر عبور  بهار از درواز ه  شهر بایستم

تا وقتی می گذرد نسیم بهاری همه وحودم رو نوازش کند

و عشق و مهربانی در دلم جوانه بزند..

بهار می آید تا رویش دوباره رو یادآور شود

بهار می آید تا غبار عادت رو  بزداید.

بهار می آید تا بگوید میتوان دوباره دوست داشت، عاشق

شد و  سخاوتمندانه  بخشید

پس به رسم بهار میخواهم عاشق بمانم...