.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

ممنون حضور تان...

بعضی آدما مث شمع می مانند.
 روشنایی کم، با عمری کوتاهند.

روشنایی و نوری که فقط تا نوک انگشت پا را روشن می کنند.جلوی پایت را ببینی...

یه وقت چاله ای دم راهت نباشد .

سنگی نباشد.

به اندازه همان عمر کوتاه،  راه را با تو می آیند ...

خوبیش این است اگر روشنایی اش کم و عمرش کوتاه ...

اما همه آن را به تو می بخشند.

ولی تا ابد ذهن ترا قلب ترا مال خود می کنند...



باران عزیز میگه: بعضی آدما در زندگی وجودشان نعمت است..

همین جمله کافی بود تا به یاد عزیزانی بیافتم که حضورشان در زندگی من چقدر تاثیر گذار بود...


منظورم در اینجا حضور اعضای خانواده ام نبوده..چون به طبع والدین و خواهر برادر اتوماتیک در

زندگی همه ی ما موثر بوده اند اما دیگرانی هم هستند که شاید خود از این بودن های ماندگار

خود بی اطلاعند..


حبیب یه دوست خانواده گی است که آشنایی با او در سال 67اتفاق افتاد دوستانه های

قشنگی داشت که باعث شد نگاه من 360 درجه تغییر کند یه جورایی چراغ راهنمایم شد..


فرشته عزیزم دختری که در همسایه گی ما زندگی میکرد و اوقات زیادی را باهم گذراندیم...


و در نهایت سعید مردی که دلم را پادشاهی میکند...


شاید گفتن جزِِِئیات حضور هریک در حوصله اینجا نگنجد اما همیشه دلم میخواست یه جایی

از همراهی هایشان اسمی ببرم ...


حتما شما هم دوستانی داشته اید که حضورپررنگ و برجسته ای دارند اگر مایلیید از آنها

نام ببرید.




پ ن :اگه کلی نوشتم چون تاثیر بعضی چنان عمیق است که نمیتوان شمرد.

نظرات 2 + ارسال نظر
بهمن پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 16:48 http://www.life-bahman.blogsky.com

راستی اینقدر نوشتم که اصل موضوع رو فراموش کردم .
منم توی زندگیم افرادی رو سراغ دارم که رفتارهام تحت تاثیر رفتارهای اونا بودن .
یکیشون خادم مسجدمون خدا رحمتشون کنه .
پیرمرد باوقاری بود . باوجودی که بچه بودم همیشه بهم سلام میکرد و این رفتارش باعث شد که منم همیشه به کوچیکتر و بزرگتر خودم در سلام پیشقدم بشم ...

این یاداوری ها را دوست میدارم چون باعث میشه هرگز فراموششان نکنم.
ممنونم که وقت گذاشتید♧♧♧♧

بهمن پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 16:44 http://www.life-bahman.blogsky.com

سلام نادی خانم عزیز
( راستش من کمتر جرات کردم باهاتون شوخی کنم ، آخه نمیدونم چرا ! ولی یه جورائی همیشه احساس میکردم شما یه خانم باوقار و کمی هم عبوس هستین که روی خوش به کسی نشون نمیدین )
بهرحال دلو به دریا میزنیم و با خواهرمون یه کم شوخی میکنیم و از خدا میخوام که کمکم کنه و ازم ناراحت نشه !
اینهمه رطب و یابس بافتم که بگم " حبیب جان"که سال 67 باهاتون آشنا شده ، خیلی هم نتونسته توی زندگیتون تاثیرگذار باشه ...
الان ندیده براتون ثابت می کنم ...
فرض میکنیم سال 67 شما در نقطه ی الف بودین ! ( قبل از آشنائی با ایشون ! ) بعد که حبیب آقا کلی چراغ راهنمائی به دستشون گرفتن و شمارو راهنمائی کردن ، 360 درجه تغییر کردین و دوباره اومدین سر نقطه ی الف
پس میبینیم که ایشون کار خاصی نکردن ! خود شماهم اگه همه ی این مدت رو میخوابیدین بجای اینکه 360 درجه حرکت کنین ، بدون حرکت سر همون نقطه ی الف میموندین

البته همه ی اینارو نوشتم که روز اول ماه مبارک با زبون روزه و شکم گشنه و زبون تشنه ، یه لبخند بزنی و سر سفره افطار دعائی برام بکنید ...
دعا کنید که عاقبت بخیر بشم ...

خواهش میکنم شما لطف دارید..
اصولا سعی میکنم در ارتباطم محتاط باشم چون میترسم ناخواسته اسباب رنجش کسی را ایجاد کنم . اما عموما خوشرو و صمیمیم.
اون 360درجه نکته جالبی بود:-)))
هر قدر دقت میکنم باز ازاین نکته سنجی شما جا می مانم.
ممنونم از نگاه مهربانتان♧♧♧♧
در مورد دعا ..چشم الهی به برکت این ماه همه بشریت عاقبت به خیر شوند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد