-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 اردیبهشت 1395 14:47
گاهی آدمی با خود به حالت تعلیق در میاااد... همین.
-
سال 95مبارک باد
چهارشنبه 4 فروردین 1395 15:21
خدا رو شکر می گویم که صحیح و سلامت به اتفاق خانواده دور سفره ی هفت سین در حال زمزمه ی دعای : یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحاله سال نو را تحویل گرفتیم.. همه میگن یه سال دیگر گذشت و باید نو شددد نو شدن !!! اما نمی دانم بر کدام مبنا و تصور... سال هاست دور...
-
بهار میآید..
پنجشنبه 27 اسفند 1394 11:33
روزهای آخر زمستان پرشتاب و پر ازدحام در حال گذرند صدای نغمه ی دل انگیز بهار را از دور می شنوم چه پر شور شهر به شهر می آید.. میخواهم در مسیر عبور بهار از درواز ه شهر بایستم تا وقتی می گذرد نسیم بهاری همه وحودم رو نوازش کند و عشق و مهربانی در دلم جوانه بزند.. بهار می آید تا رویش دوباره رو یادآور شود بهار می آید تا غبار...
-
""تولدت مبارک""
پنجشنبه 29 بهمن 1394 10:05
اصلا همه چیز زیرِ سرِ همین خداست که تو را بی هیچ دلیلی آنقدر برایِ دلِ من عزیز کرده که حتی به وقتِ دلگیری دلتنگت باشم همین خدایی که می داند تو گذرت هم این حوالی نمی خورد اما باز کلمات را مجبور به نوشتن برای تو می کند همه ی افتخار دلم این است که هنوز فقط برای تو تنگ می شود.
-
برای تو
سهشنبه 27 بهمن 1394 11:17
وقتی در زمستان سرد و خاموش می روید از دل خاک نیلوفری زیبا.. نشانی از امید است حتی در زمستان عشق هم زنده ست..
-
برای تو..
شنبه 24 بهمن 1394 10:48
کاش من هم، همسفر باران می شدم و در کوچه پس کوچه ی گذرت می باریدم تا شاید دو باره بوی خاطره ام به هوا بلند شود تا شاید پر کند مشامت را...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 بهمن 1394 11:57
آدمها انگار خودشان را در هیاهوی این دنیا گم کرده اند اما من می خواهم مثل خدا باشم... هنوز هم وسط تمریناتم یه هو ذهن بازیگوشم مرا قال می گذارد و لحظاتی جهانم رو برفکی میکندد...
-
شما چطور..؟
شنبه 3 بهمن 1394 11:19
جمعه هفته پیش: مژگان : تو هم غروبای جمعه دلت میگیره؟ _: سابق آره اما الانا نه.. مژگان : چرا _: خب اگه میهمان باشد که سرم شلوغه و اگه مههمانی نباشد معمولا با یه برنامه ریزی اوقات رو با خواهرو برادر پر میکنیم اگه برنامه تفریحی و گشت وگذار باشد که صبح زود از شهر خارج میشویم و تا بعد از غروب برمی گردیم که دیگر آنقدر خسته...
-
کتاب تازه..
دوشنبه 28 دی 1394 10:57
برای نوشتن فکر کردم از یه جایی باید شروع کنم و کتاب "بیماری " بهانه خوبی است برای این شروع.. شاید عنوان کتاب هر کسی را ترغیب به خرید یا خواندن آن نکند اما مرا کنجکاو کردکه بدانم چگونه کتابی است و نویسنده آن چه هدفی رو دنبال میکند... راستش نگاه نویسنده و بررسی بیماری از چند زوایه دریچه ی تازه ای را به رویم...
-
نقل قول..
سهشنبه 15 دی 1394 10:31
هرچند نمی رسد به دستت دستم یادتو عجیب می کند سرمستم من عاشقم و فلسفه ی من این است دارم به تو فکر می کنم پس هستم
-
فال نیک...
دوشنبه 16 آذر 1394 11:27
به گفته دوستی :زورکی هم شده بنویس..یواش یواش درست میشه... منم به یاد بچگیامون که وقتی پی بازی بودم و گاهی پدرم به ضرب و زور و تشر پای دفتر دستک مدرسه می کشاندمون ..افتادم.. حالا منم کشان کشان دست و انگشتان لجبازم رو گرفته و اومدم منت کشی ذهن و خیال...میبینم یه قفل بزرگ و قدیمی زده به در... و این معناش اینه که تا فصل...
-
شاعرانه های پاییزی..
چهارشنبه 27 آبان 1394 09:39
و من -بی تو- چه تنها قدم میزنم پاییزم را و برگ ها چه زیرکانه سکوتم را درهم مبشکنند. ثانیه ها چه بی رحمند وقتی لحظاتم را به چار میخ می کشند پاییز به وهم بهار برپا می کند جشن هولی ، تا به دام اندازد هر که دلباخته...
-
خلوتی با دلم
دوشنبه 11 آبان 1394 10:10
یه دلتنگی مبهمی وجودم رو گرفته... از وقتی بیدار شدم همرام بود صاحب این دلتنگی کیست ؟ چیست..؟؟... هر چه گشتم پیدا نکردم.. گوشه ای نشستم تا کمی دقیق تر حال خود را جستجو کنم چون با این حس و حال امروزم به سختی خواهد گذشت تازه دائما یه جایی بی هوا جا می مانم و من تا به خودم بیام میبینم مثل ماشین اسقاطی که همه قطعاتش در...
-
برای تو...
پنجشنبه 23 مهر 1394 10:13
بجای سکه... نگاه عاشقم را صدقه میکنم اما.. چرا بلای بی تو بودن ..تمام نمی شود.
-
تمی از پائیز...
دوشنبه 13 مهر 1394 10:41
پائیز غم می شود وقتی از کنار تو به ناچار به صفحه ی بعد باید بروم پائیز بی رحم می شود وقتی دیگر نمی شود تو را لابلای حاشبه های کنار صفحه هم داشت ... پائیز به قتل می رسد وقتی وقتی سر صفحه بعدی نام تو نباشد و زیر خط ها صدای خش خش اسم ها ی بی تو چهار نعل می روند. ... "حامد"
-
سرمست پاییزم...
سهشنبه 7 مهر 1394 09:52
پاییز که می شود انگار از همیشه عاشق ترم وچشمانم همه جا نقش دیدگان تورا جستجو می کند پاییز که می شود با باد تا افقی که چشمانت درآن درخشیدن گرفت پیش می روم و مقابلت به رقص درمی آیم... پاییز که می شود بی قراری هایم را در باغچه کوچکی می کارم و آرام آرام قطره های باران را که روزهاست در دامنم جمع کردم به باغچه می نوشانم...
-
صدای پای کوبی پائیز...
چهارشنبه 1 مهر 1394 09:37
نه بهار با هیچ اردیبهشتی نه تابستان با هیچ شهریوری و نه زمستانی با هیچ اسفندی اندازه پائیز به مذاق خیابانها خوش نیامد پائیز مهری داشت که بر دل هر خیابان می نشست.
-
همیشه هم بد نیست..
یکشنبه 29 شهریور 1394 11:51
چرا انجام کارهای کوچک آدمو راضی نمیکند...لذتی نداره و اگر هم داشته باشد کوچک و آنی است و همین کوچک بودنش فاقد ارزشش میکند نمیدونم کوچیکی کار است که آنرا در نظر ناچیز میکند یا لذت ناپایدار آن است که آن را کوچک ساخته.. آدمی همیشه دلش می خواهد اگر کاری قراره انجام بده بزرگ باشد.. کارهای بزرگ ..قدم های بلند... کارهای بزرگ...
-
با صدای بلند فکر کردن..
پنجشنبه 26 شهریور 1394 10:24
هر روز زندگی ، حال خوبتری دارد..ینی می تواند داشته باشد اما وقتی هوا خیلی گرمه و ترا کلافه میکند... اصلا یه کمی فراتر از روز مرگی ها...وقتی هر روز در گوشه گوشه جهان خبرای تلخ ودردآور می شنویم بازم میشه اینطور فکر کرد؟؟ اگه من بگم هر روز رنگ مخصوص به خود را دارد روزها رنگی می شود؟؟ برای خیلی ها رنگ غالب زندگی خاکستری و...
-
صدایی از جهان درونم
یکشنبه 22 شهریور 1394 18:36
همیشه آنجا ایستاده.. آنجا که ابستاده ای چه میبینی که من آنرا ندیده ام می خواهم بیام و کنار تو بایستم.. میام تا ببینم بعضی اوقات باید رد پا رو دنبال کرد... بعضی اوقات هم باید رد پا ساخت... یادت باشدهمه جا زمین زیر پایت سفت و هموار نیست که محکم قدم برداشت. یه جاهایی شل و روان است یه جاهایی سخت و ناهموار... هوشیار باش که...
-
چند بخشی..
دوشنبه 16 شهریور 1394 10:01
دسترسی آسان به نت از طریق گوشی باعث شده واسه پستای بلند تنبلی کنم دو روزه میخام این مطلب رو بنویسم اما فرصت نمیشه .. خبرنامه هفتگی مهندس محمد رضا شعبانعلی عصرهر شنبه به ایمیلم میاد... خبر فوت "وین دایر" اولین خبر این هفته نامه بود که به شدت متاثرم کرد... دو سال پیش بعنوان دلداری جمله ای را به دوستی می گفتم...
-
برای تو..
جمعه 13 شهریور 1394 10:44
کاش می دانستی وقتی از تو می نویسم چگونه واژه هایم لای سطرها ریشه می دوانند و تا سال ها بعد، در هوای تو نفس می کشند....
-
برای تو..
سهشنبه 10 شهریور 1394 09:59
میدانی من از پایان جهان نمی ترسم وقتی آغاز تو باشی ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 شهریور 1394 09:47
: دلم برای نوشتن تنگ شده.. خب پس چرا نمی نویسی؟ تنها جایی که نوشتن بهم می چسبید..وبلاگم بود بود..؟ینی چه؟ گفت :علی مجبورم کرد حذفش کنم آخه چرا؟ میگه ینی چه که از زندگی مون می نویسی ..تازه همه ی خواننده هات زن هم نیستند چه معنی داره که ... بش گفتم خب می نویسم ورود "آقایون ممنوع" میگه مسخره م میکنی ..و منو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مرداد 1394 11:04
از دوستی می پرسم حالت چطوره؟ میگه بد نیستم.. میگم : این بد بودن ینی چی..؟ اگه بد نیستی پس حتما خوبی دیگه...؟ میگه بدنبال حال خوبم... من نمیدونم این حال خوب کجاست که همه به دنبالشند اما پیداش هم نمیکنند... به خدا همین دور براست...خیلی نمیخواد جای دوری برید... همین که اول صبی یه دوست مجازی بهت صبح بخیر میگه... همین که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مرداد 1394 10:41
صبحگاه که می آید تو می آیی همنشین تمام لحظه های من می گیرد رنگ طلوع باز بر من تابیدی تا بگیرم من جانی تازه... سلام طلوع من در لحظه های ناب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مرداد 1394 10:47
"دوست بودن" خیلی سخته؟؟؟ چقدر این عبارت غریبه مانده... انگار بعضی هرگز به گوششان نرسیده و اصلن دوستی بلد نیستن ..
-
یادآوری و تکرار ...
پنجشنبه 22 مرداد 1394 11:31
میگویند ((سلام )) یکی از نام های خداوند است پس ترا به نام خدا میخوانم... سلام میدانی... شنیده ام خدا هم عاشق است! پس از شدت عشق زمین و آسمان و تمامی مخلوقات را آفرید تا تجلی عشق او باشد و میدانی که خداوند هر لحظه به آفریده هایش عشق می ورزد حتی اگر نشانه هایش را انکار کنند! میدانی عزیزترینم.. آدمها انگار خودشان را در...
-
برای تو
دوشنبه 19 مرداد 1394 10:23
روزی که از عشق خود گفتی... دریچه ی تازه ای به روی زندگی من باز کردی...
-
جالبه ..
دوشنبه 5 مرداد 1394 11:40
" نگین" خیلی واسم عزیز بود و اصلا نمی تونستم بپذیرم که یه عضو جدید بیاد و احساس من رو به او کم کنه...البته عزیزهمه ی ما بود... از وقتی زهره باردار شد نگرانی منم شروع شد که اگه بزاد و نوزاد جدید واسم عزیزو شیرین نباشد چکار کنم..خواهرم حتما از من ناراحت خواهد.. یه روزی دلو به دریا زدم و نگرانی هایم را باش در...