روزهای آخر زمستان پرشتاب و پر ازدحام در حال گذرند
صدای نغمه ی دل انگیز بهار را از دور می شنوم
چه پر شور شهر به شهر می آید..
میخواهم در مسیر عبور بهار از درواز ه شهر بایستم
تا وقتی می گذرد نسیم بهاری همه وحودم رو نوازش کند
و عشق و مهربانی در دلم جوانه بزند..
بهار می آید تا رویش دوباره رو یادآور شود
بهار می آید تا غبار عادت رو بزداید.
بهار می آید تا بگوید میتوان دوباره دوست داشت، عاشق
شد و سخاوتمندانه بخشید
پس به رسم بهار میخواهم عاشق بمانم...
بهار معلم عاشقیست.
هر چند با تاخیر اما سال نو شما هم مبارک باشد.
پس باید درس پس داد ما که کمتر از نباتات و همه ی کائنات نیستیم..


عشق و شکوفایی رسم بهار است..
تبریک با تاخیرش هم زیبا و خوشایند است
یک بهار و اینهمه نعمت ...؟؟؟
کاااش من هم میتوانستم بر دروازه ی شهرمان ورود بهار را نظاره میکردم ...
کاااش من هم میتوانستم به رسم بهار عاشق بمانم ...
قطعا همینطور است به همین سادگی..


مگه نه اینکه همه چیز داره زنده میشه،سبز میشه،
رنگی میشه،قشنگ و دلپذیر میشه..
عشق ینی همه ی اینا..
عشق یه امر ذاتیه که ما در گذر زمان آن را به فراموشی سپردیم چون فکر میکنیم یه نقطه ضعفه،دست و پا گیره و عقبه ی راه است...
و دقیقا از همان وقت حال خوش از روح و جان ما رخت بست ..
و شدیم محصول زندگی مکانیکی خود..
بهار میاد که مارو به خود بازگرداند امید که این رجعت ها نگاه زیبا و ماندگاری بجا بذاره