میدانی؟
پاییز همیشه برای من شبیه چرخ فلک بوده است.
مرا می چرخاند و می چرخاند و می چرخاند
و درست زمانی که می خواهم
روی پای خودم بایستم دوباره شروع به چرخیدن
می کند.
هیچ وقت نفهمیدم پاییز چه می گوید...
اما خوب می دانم که می خواهد بگوید:
همیشه باید عاشق بمانم...
پاییز
به رساترین شکل ممکن زیبایی را به تصویر می کشد
و تا لحظه ی آخر بهترین آهنگ را می نوازد
و رقصنده ها را تا آخرین نفس می رقصاند...
پاییز!!
می خواهی عشق را یادآوری کنی و بگوئی
که عاشق بمانم؟ _چرا؟
چون عشق راز جاودانگی است...
و مرا ابدی می کند...
دیگر نه زمانی،
نه مکانی
نه آمدنی
و نه حتی رفتنی
نیست
تنها،
جایی در مرکز هستی،
می ایستی
و چرخ می زنی و چرخ می زنی و چرخ می زنی...
بانوی پاییزی
همیشه حرف تازه ای برای گفتن دارید و بی شک این همه زیبائی و حلاوت در کلام را از عشق به پاییز به عاریت گرفته اید...
از پاییز، همان فصل بهاری که با دیدن " تو " عاشق شده است. عاشق ترین فصل خدا...
پائیزی که به صواب همه را به حقیقت عشق دعوت کرده است و "تو "، اما چه شیرین و بی ریا، به عشق و قصه ی شیرین آن وفادار مانده اید...
میدانی بانو؛
اینقدر به زیبائی از زیبائی های پاییز نوشته اید، که هنوز پاییز نرفته، نگران رفتنش هستم.
نکند با رفتن پاییز چرخ فلک روزگار از کار بیفتد...
پاییز غریبه ی، آشنایی است که تا در عشق وفاداری نورزی ترا به خود راه نمی دهد و پرده از راز خویش برندارد.




نگران رفتن پاییز نباش، کافی پری از طاووس عشق را لای دفتر دلت به یادگار بگذارد دیگر همه رفتن ها و آمدن ها رنگ می بازد ..
ممنونم خواننده ی با وفای من