تنهایی اسم جایی در سرزمین جان است جایی
شبیه اسکله.. لحظه غروب آفتاب، وقتی که خورشید
تا کمر توی آب رفته و پشت به من به سمت مغرب
می رود. و سرخی حریر دامنش روی سطح دریا پهن
شده است..
نقطه صفر زمان است
درست سر دوراهی طول و عرض ..
آره وقتی ژرفای عرض آن مرا با سرعت نور در خود
می کشد ..
چه حالی دارد..
گاهی کوچک به اندازه فضای تو خالی یک نقطه..
و گاه بزرگ و بی نهایت...
جایی که فقط تو وقتی در زورق خیالم نشسته و روی
سطح اقیانوس دلم پارو می زنی
از حصار زمان و مکان رد می شوی و در تنهایی من
پا می نهی..
جایی که قبل از تو فقط خدا به آن قدم نهاده بود.
عزیز من چطوره؟؟
سلام نازنین همزاد


خداروشکر
فوق العاده بود پستت .آفرین به این قلم
قربانت عزیزم
حرفی برای گفتن نمانده...
حرفی برای گفتن نگذاشتی...
به زیبایی از تنهایی شروع کردی :
تنهایی اسم جایی در سرزمین جان است جایی شبیه اسکله..
و به بهترین شکلی باتنهایی بزرگتری ختمش کردی:
جایی که قبل از تو فقط خدا به آن قدم نهاده بود...
نادیای عزیز،
خیلی زیبا و وهم آلود بود.
از خط خط آن لذت بردم. واقعا به دلم نشست.
ممنونم دوست آبی و گرامم
بله به تناسب روح و حس آدما این جا میتواند تغییر کند..
لحظه غروب آفتاب کنار اسکله..دقیقا مرا از جهان پیرامونم جدا می کند و یه آن خودم را در محفظه ی تنهایی خودم می یابم یه حس رها شدگی عمیق..
عشق هم یک نقطه اشتراک است...
من عااشق هر دوتاتونم

قربانت مهربانم
نادی خیال انگیز و بشدت زیبا می نویسی .. خستگی کارم در اومد عزززیز
قربانت مهربانم، همزاد نازنینم
باید یه نگاه عاشق داشت تا بتوان از خلال دریچه ی تنگ کلمات به دشت زیبای زندگی راه یافت..
قربان نگاه عاشقت و الهی که همواره شاداب و سلامت باشی
عزیززززززززززززززدلم نادی مهربونم
خدا میدونه وقتی گمت کردم و نمیدونستم چطور و از کجا پیدات کنم همیشه تو ذهنم بودی
الان از وبلاگ مهربانو و تبریک تولدش گفتم یعنی این نادی همون نادی خودمونه ؟
به به نازلی جان سلامممم


من که شماره های ترا داشتم هرچی زنگ می زدم جواب نمی داد.. همیشه هم به یادت بودم سر دعاهام..خوشحالم که خوبی..ممنونم که خبر دادی
قربان مهربانو که نقطه وصل دوستان خوب و مهربان شده..الهی دلش همواره به عشق گرم باشد