.. جایی برای
.. جایی برای

.. جایی برای

شخصی

پائیزانه نگات

پائیز با همه ی زردیش..اما با مهر میادد


میگه : اینقدر پاییز ،پاییز میکنی  

کجای پائیز قشنگ و شاعرانه س..چه دلگیره..

حالا خوبه که ..


با شوخی و خنده گفتم : شاید...اما یه کم مهربونتر نگاش کن و قضاوتش کن

پائیز میادکه به آدمایی مث تو سر بزنه..

میاد ببینه از پارسال که رفته تا الان کیا عاشق شدن،کیا عاشق موندن،با بعضیا عشق رو مرور میکنه...

میاد که به اونایی که هنوز عاشق نشدن،

بگه داره یه اتفاق بزرگ میافته..

گفت :دلم از افتادن برگ ها و عریانی درختان میگیره ..زندگی رو سرد و بی روح میکنه و نامردمی این روزها

رو سوزناک تر میکنه..

گفتم: اگر برگای درختان زرد و نارنجی میشه و میافته واسه اینه که پاییز میخواد بگه زندگی همه چیزش

ناپایداره و سخت نگیرید

و هر پایانی یه آغاز دیگری به دنبال داره و زیبایی رو در دل همه اش میشه دید و پیدا کرد...

بیا از نو نگاه کن و حالا که پاییز پنجره رو باز کرده تو از این تجربه ی مستانه بی بهره نمون به زیبایی هاش نظر

کن و دل بسپار...

برعکس تو پاییز برای من فصلی است که بازعاشق میشوم و پر از عشق می شوم فصلی است که دوباره

زندگی کردن رو می آموزم و باختن رو فراموش میکنم..

مراقب باش مث برگ های زرد و  نارنجی از خودت نیافتی...

ببین با وجود زرد و نارنجی بودنشان بوقت افتادن چگونه عاشق و مغروربه پای من و تو می افتن حتی صدای

شکستن شان زیباست و حس زندگی در هوا می پراکنند...

بارش زیباست چه باران باشد چه برگ های پاییزی..


تجربه ی عشقی ،معلم من شد...







پائیزهِ

دختر ..آخرش من نفهمیدم تو عاشق کدام فصلی...

بهار،تابستان یا پائیز..؟

_  : هر سه..  سه گانه عشق  اند...

+ :سه گانه دیگه  چه صیغه ایه؟

_ : نمیدونم دیدی که بعضی اوقات آدما یه کاری رو  سه بار انجام می دهند..

+ : خب ..!!!

_ : خب..نداره حتما بار اول و دوم  مفهوم رو نرسونده ..یا نقصی داشته..یا اینکه هر کدام بخشی رو بیان

میکند که تدریجا این مفهوم کاملترشده...به نظر من هم  بهار و تابستان و پائیز هم جلوه هایی از عشق است

+ : پس زمستان چی؟

_ : در مورد زمستان حرفی ندارم چون حس میکنم مثل یه کتاب نخوانده  است که تووی قفسه ی چهارفصل

زندگیم مانده...

با تعجب نگاهم میکند...و منتظره که ادامه حرفام رو بشنوه..

که من سکوت میکنم ..

طاقت نیاورد و گفت ..خب ...منتظرم

گفتم ترجیح میدم دربارش حرف نزنم چون نمیخام حس و حالی که دارم از پائیز می گیرم رو خراب کنی...


کمی در احساسم فرو می روم تا بتونم تفاوت  سه گانه عشقم رو بفهمم..چشام رو میبندم تا با همه وجودم

محو لحظه ..شوم .احساس میکنم هر کدام از فصل ها ریتم و ساز خود را دارند که قطعه ی عشق رو به سبک

خود می نوازند..حتما در طول زندگیت سبک های مختلفی از موسیقی را شنیده ای و از هر کدام به گونه ای لذت

برده ای اما هرگز نتوانستی بگویی که کدام بهتر از دیگری است ...درسته؟؟


گفت: بله ..مثال قشنگیه..

گفتم حتما با موسیقی شاد رقصیدی و با موسیقی غمگین گوشه ای کز کردی...


با تکان سرش ، تایید کرد..

گفتم پس دیدی و حس کردی هرکدام حرفی برای گفتن داشتن که بیان احساس تو در آن لحظه و زمان بوده...؟

از آنجایی که احساسات ما چند لایه است و  بهار پر نماد است پس با سطح بیرونی احساس مون آنرا دریافت می کنیم

یا به عبارتی عشق زمینی است که لایه ی بیرونی ما و احساس مون رو درگیر میکنه تاما را با طبیعت و جریان زندگی

همسو کند..از نو سبز شدن و انتشار رو یادآوری میکنه که هنوز میتوان عاشق زندگی بود و آنرا با دیگران به اشتراک

گذاشت ...

+ : تابستان چی؟

_ : ببین این حرفا بخشی از احساس من است احساسی که  در گذر این سال ها از دل فصل ها دریافت کردم شاید برای

من مفهوم باشه و برای دیگری یه مشت کلمه ...بیاد..

+ : برای من شنیدن شون همیشه جالب بوده ..خواهش میکنم ادامه بده..هنوز جملت در مورد هوای تابستان تووی

گوشم زنگ می خورد...

_ : کدام جمله..

+ :فکر کن من از گرمای هوای تهران کلافه ..از تو می پرسم هوا اونجا (جنوب )چطوره؟ و تو چنان با احساس برگشتی

میگی:

  هوا اینجا همچنان گرم و عاشق  است...

_ مگه دروغ میگم...مگه عشق گرم و سوزان نیست ...خب حتما خورشید خانم هم عاشق تابستان است که با

شدت هرچه تمام تر می تابد تا عشقش رو به تابستان..ثابت کند..

_ : البته شاید چون متولد تابستانم و با هوای گرم راحترم...و ..و...باشه.. که تابستان رو واسم دوست داشتنی کرده..

حتما در اوج گرما بودی که یه نسیم خنک بوزد و از میان زلفت عبور کند رو  تجربه کرده ای؟

حس من شبیه به اون لحظه است  در تابستان...


بهار میاد که مارو با عشق زمینی آشنا کند و آنرا در تابستان امتداد بده ینی ازلایه ی سطحی کمی درونی ترش کنه  تا

ریشه ی آن رو در جان مون بدواند..اما پائیز که می رسد..یه حال دیگری دارد حسی شبیه به بی قراری ،جنون..

حس میکنم به لایه ای عمیق تر وجود مربوط می شود حس و حال مبهمی که دقیق و کامل نمی توان به کنه ی آن

پی برد . شایدم در طول زمان پازل اون تکمیل بشه و صورت نهایی خود را بنمایاند...

دقت کردی به حال و هوای پائیز و رنگ هاش..هیچ وقت نمیشه آنرا دقیق وصف کنی  ..یه حال و هوای بی نهایت ..

شبیه تکثیر میمونه..حالتی که ترا از قالب و روتینت در میاره..و فراتر از حس لامسه و موجودیت مادی آن رو زندگی

کنی..


عشق پنهانی ترین راز پائیز است اما تا عاشق نشده باشی راز این فصل رو با تو در میان نمی گذارند..





سرمست پاییزم...

پاییز که می شود
 
انگار از همیشه عاشق ترم
 
وچشمانم همه جا
 
نقش دیدگان تورا جستجو می کند
 
پاییز که می شود
 
با باد تا افقی که چشمانت
 
درآن درخشیدن گرفت
 
پیش می روم
 
و مقابلت به رقص درمی آیم...
 
پاییز که می شود
 
بی قراری هایم را در باغچه کوچکی
 
می کارم و آرام آرام
 
قطره های باران را
 
که روزهاست در دامنم جمع کردم
 
به باغچه می نوشانم
 
میدانم تا آخر پاییز
 
تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد...!
 
از پاییز بخوانید:
 

صدای پای کوبی پائیز...

نه بهار با هیچ

اردیبهشتی

نه تابستان با هیچ

شهریوری

و نه زمستانی با هیچ

اسفندی

اندازه پائیز به مذاق

خیابانها خوش نیامد


پائیز مهری داشت

که بر دل هر

خیابان می نشست.