پائیز غم می شود وقتی از کنار تو
به ناچار به صفحه ی بعد
باید بروم
پائیز بی رحم می شود وقتی
دیگر نمی شود تو را لابلای حاشبه های کنار صفحه هم داشت ...
پائیز به قتل می رسد وقتی وقتی سر صفحه بعدی نام تو نباشد و زیر خط ها صدای خش خش
اسم ها ی بی تو چهار نعل می روند. ...
پاییز بهار میشود ...
وقتی" او " را با خود به صفحه ی بعد ببرم ...
وقتی که می رفتی
بهار بود
تابستان که نیامدی
پاییز شد
پاییز که برنگشتی
پاییز ماند
زمستان که نیایی
پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات
فصلها را
به هم نریز
عباس معروفی
دل به پاییز نسپرده ایم.
پائیز یادآور دلسپردناااست...